معجون ترکیبی و جدید رمدی | نقد و بررسی بازی Control

همه ی ما استودیو Remedy را با عناوین فراموش نشدنی Alan Wake و Max Payne می شناسیم و می دونیم که هر وقت کسی دوست داشت یک بازی شوتر سوم شخص رو به همراه داستان خوب تجربه کنه ، باید به سراغ کار های استودیو رمدی بره.البته این استودیو بعد از ساخت فاجعه ای به نام Quantom Break که حدود ۶ سال از وقت رمدی رو تلف کرد و در آخر یه بازی ضعیف بود،اعتبار خودش رو از دست داد.همه می گفتند که چی کار می کردن که انقدر طول کشید و آخرشم اینجومری در اومد ولی انگار بازی کوانتم بریک قرار بوده یه بازی سه شخصیتی باشه که هر کدوم از شخصیت هاش یه قدرتی داشتن و یکی از اون شخصیت ها Jesse شخصیت اصلی Control بود ولی انقدر عظیم بود که سازنده ها از خیرش گذشتند و تصیمیم گرفتند که کوانتم بریک رو تنها با شخصیت Jack Joyce بیرون بدن.خود من هم وقتی برای اولین بار تریلر Control رو تو E3 2018 دیدم گفتم حتما یه دی ال س واسه کوانتم بریکه ولی تعجب کردم که چرا تو کنفرانس سونی برگزار شد.بعدش فهمیدم که Control یه بازی مستقله و کاری به کوانتم بریک نداره.
وقتی Control بازی میکنم انگار دارم ترکیبی از Alan Wake و Quantom Break و حتی Evil Within بازی می کنم واقعا رمدی این دفعه خواسته که هم از عنواین محبوب خودش و هم از اشتباهات خودش و هم المان های بعضی بازی های دیگه استفاده کنه البته این رو هم ذکر کنم که عمل رمدی در این قضیه یک کپی نیست و صرفا گریزی به فضای این بازی ها زده و خودش چیز های زیادی برای ارائه داره ولی این حس که هر وقت کنترل بازی می کنم یاد بازی ها محبوبم می افتم جالبه چون این قضیه میتونه کمی از مشکلات بازی رو بپوشونه ولی خب مشکلات بازی انقدری هستند که با یه خاطره بازی نشه پوشوندشون مثلا اینکه بازی کنترل به شما دقیق نمی گه کجا برید و شما رو در این مسئله به حال خودتون رها می کنه.من خودم به شخصی مدت طولانی رو صرف پیدا کردن راه کردم و از اونجایی که فضای بازی،دارای طبقات مختلفه و هر طبقه برای خودش نقشه جدا داره ،شما نمی تونید با یه نقشه همه جا رو پوشش بدید و نقشه ها هم بعضی جا هایی که شما تا به حال اونجا نرفتید رو نشون نمیده و کلا شما کلی از وقتت برای رسیدن نقطه A به B تلف میشه.
مهم ترین چیزی که توی بازی های رمدی میشه نام برد، داستان بازیه. همیشه داستان برای بازی های رمدی نقطه قوت بودند ولی این بار در Control چیز دیگری شاهد هستیم و روایت داستان اول خیلی پیچیده به نظر می رسد ولی هرچقدر که جلوتر می رویم و بیشتر درگیر داستان بازی می شویم، متوجه قابل پیشبینی بودن اون میشویم. داستان بازی درباره ی دختری به نام Jesse Faden هست که در کودکی به دلیل یک فاجعه غیر طبیعی برادر خودش رو از دست میده و سازمان FBC یا همون Federal Bureau of Control روی این قضیه سرپوش میگذارند. جسی بعد از ۱۷ سال وارد ساختمان اصلی FBC میشود و متوجه می شود که مشکلی بزرگ درگیر این ساختمان شده و ازمایشات سوپرنچرال این سازمان کار دستشون دادن.موجودی که در بازی با نام هیس شناخته می شه ، افراد خود سازمان رو اشغال می کنه و اونا رو به کشتن بقیه مامور میکنه.چیزی که کسی نمیداند این هست که جسی در اون فاجعه با موجود روح مانندی اشنا می شود که از اون موقع تا به حالا با جسی است و به او کمک می کند که تصمیمات مهمی که قادر به انجام اون ها نیست رو بگیرد که خیلی شبیه بازی Beyond Twe Souls هست ولی با این تفاوت که توی اون بازی رابطه جودی و ایدن خوب نیست ولی توی این باز رابطه ی جسی و این روح خوبه.داستان شما رو یک دفعه وسط بازی ول می کنه. کسی نمی دونه این قضایا چی هستند و از کجا اومدند و شما می بینید که جسی با یه نفر داره صحبت میکنه و با رئیس مرده قبلی تله پاتی داره که من خوشم نیومد. شما وقتی داستان خودتو به ما نشون می دی باید یه پیش زمینه ای به مخاطب بدی ولی انگار تیم رمدی می خواستند که ما رو توی تاریکی نگه دارند.مشکل دیگه اینه که بازی با جو کنترل که یکی مثل روح میره تو جلد انسان ها که موضوع بازی های ترسناکه،ولی شخصیت های منترل اصلا با این جو هماهنگ نیستند و هیچکدوم از این موجودی که نمی دونن چی هست نمی ترسن و یک فضای مصنوعی رو برای بازی ایجاد می کنن و در کل باعث ضعیف شدن داستان می شوند
گرافیک بازی بسیار عالیه و میشه اونو یکی از Bench Mark های PS4 بدونیم گرافیک های حرکت و ساختار شخصیت ها و فضا های بازی واقعا محصور کننده هستند ولی از نظر من توی گرافیک ایموشن ها خیلی خوب کار نکردند و همه ی کاراکتر ها از جمله کاراکتر اصلی خیلی ایموشنی در صورتشون دیده نمیشه و انگار روح ندارند به جز یه جا هایی که داستان بازی ایجاب میکنه که این افراد ترس داشته باشند یا خشمنگین یا غمگین باشند.ولی حتی در اون جا ها هم خیلی خوب کار نکردند.به نظر من یه بازی مثل Control که پتانسیل بالایی داره برای اینکه یک بازی Horror باشه و می تونست اون ترس روانشناختی که تو Alan Wake بود رو به ما منتقل کنه ، ولی با این شخصیت ها که در اکثر مواقع ریلکس هستند و کاری ندارند که همکارانشون نابود شدند یا دارن به اونا حمله می کتن ، به نظر من مشکل قسمت گرافیکه و نقصی دیگه برای کنتروله.
هرچی که بازی توی داستان و گرافیک مشکل داره ، توی گیمپلی جبران میشه.گیم پلی بازی شما ترکیبی از تفنگ و قدرت تله کینزی دارید که من رو خیلی یاد Bioshock میندازه چون شما توی بایوشاک قبلیت این رو داشتید که با استفاده از تله کینزی اجسام رو به سمت دشمنا پرتاب کنید ولی کنترل خیلی فراتر رفته و شما اگه حتی متریال لازم رو برای کنترل کردن ندارید جسی از زمین سنگ می کنه تا به دشمنا پرتاب کنید. بازی یک شوتر سوم شخصه با کمی چاشنی RPG . توی این بازی شما به اعماق آپگرید کردن شخصیت خودتون و سلاحتون میرید که خیلی توی بازی موثره.شما توی بازی چند نوع سلاح خاص و یه جورایی تغییر شکل دهنده دارید که هر کدوم قابلیت خاصی دارن و می تونید اون ها رو در ساید میشن ها و ماموریت های اصلی به دست بیارید.grip اسلحه اصلی که همون اول بازی به شما داده میشه و یه هند گان سادس.Shatter یه جورایی مینی شاتگانه و اسیب بالایی میزنه و خب خطای زیادی داره.Spin یه SMG هستش که اتوماتیکه.توی بازی پیدا کردن تیر مسئله ای نیست و تیر های شما سریع خود به خود پر می شن که به نوع خودش باحاله احتمالا خواستن که تموم کردن تیر و دنبال مهمات گشتن مارو از بازی زده نکنه.شما می تونید بعد هر ماموریت با یه سری پوینت های خاص ، قدرت کنترل شخصیت و رنج پرتاب و… توی درخت مهارت های بازی ارتقا بدید.که بار RPG بودن بازیو بیشتر می کنه.دشمن های متنوعی در بازی هست ولی من به شخصه باس فایت های بازیو خیلی دوست ندارم چون مقدار چاشی که توی باس فایت های بازی هست ، با فایت های معمولی بازی فرقی نداره.